باد می آید! ستون هایمان را سخت در آغوش بگیر ..
حالا من لحظه به لحظه بیایم و بگویم که
زندگی بی تو زندگی نیست تمارض به زندگی ست
بیایم لحظه به لحظه بگویم بدون تو نمی شود و تو دلت غنج بزند
و به لبت خنده بریزد اما مغرورانه بپرسی که: بلایی دو حرفی آخرش"نون"
و من با خنده بگویم "زن" و تو درحالیکه خانه های جدولت را پر می کنی
آرام زیر لب بگویی خدا هیچ خانه ای را بی بلا نکند
ببین آقا ! کسی که خانه ی وجود ما را ساخته یک مخرج مشترک از ما گرفتهو بعد جلوی اسم تو یک مساوی گذاشته و نوشته " پِی وشالوده "همان که اگر نباشد نه در به کار می آید نه پنجره ! نه گچ بری های ظریفو نه کاشی کاری های الوان ، خانه با تو خانه ست ،خانه با تکیه بر تو زانوهایش نمی لرزد و محکم می ایستدتو همانی که اگر نباشد هر خرده طوفان و زلزله ای این کاشانه را ویرانه می کندحالا که گوش می کنی بگذار برایت بگویماز حکایت آنجا که من و تو کنار هم قرار می گیریمآن جا که هر کدام سرجای خود می ایستیمقوس های ناز دار معماری ایرانی را دیده ای ؟آنجا که زیبایی و ایستایی همدیگر را در آغوش فشرده اند ؟برای ساخت آنها بعضا باید یک نیمه را با یک پایه نگاه داشتتا نیمه ی دوم قوس به او برسد اما زمانی که این نکاح منعقد شدو دو جزئی که حتی از تحمل بار خود ناتوان بودند به وصال یکدیگر رسیدندیک قوس واحد خواهند شد و بارهای گرانی را تحمل خواهد کردو ایستادگی را به کمال خواهد رساندمقرنس و گره سازی و بالا و پایین خانه مان سرشار از این گلبوسه های من و توستبیا و خانه ی مشترکمان را ببین همان که جزء جزءش بینندهرا به جشن زوجیت ما فرا می خواند و ضیافتی بدیع برگزار میکندعقدی که خدا شاهد آن می شود و این پیوند را مبارک می خواندو ملائک روی سرمان گل های یاسمن می ریزندمی دانی مرد ! تو همیشه ی این زندگی پی و اسکلت خانه ی مشترکمان خواهی بودمن نازک کاری ها و در و پنجره ی خانهبیا قبول کنیم که من و تو بدون هم کم داریم ، معنا نداریم ،تو بشو سد ِ نیروهای مزاحم خارجی ،من می شوم امنیت و آسايش و آرامش و زیبایی ِخانه عادلانه نیست !؟
نظرات شما عزیزان: